- گواهی نوشتن(سَ بَ خَ وَ دَ)
گواهی نبشتن:
آنانکه شمردند مرا عاقل و هشیار
گو تا بنویسند گواهی به جنونم.
سعدی (بدایع)
آنانکه شمردند مرا عاقل و هشیار
گو تا بنویسند گواهی به جنونم.
سعدی (بدایع)
معنی گواهی نوشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- گواهی نوشتن
گواهی خود را در ورقه ای ثبت کردن شهادت کتبی دادن: آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار گو تا بنویسند گواهی به جنونم. (سعدی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(سَبَ نِ / نَ دَ)
لغت نامه دهخدا
گواهی نوشتن. شهادت نوشتن. گواهی خویش را ثبت کردن:
در آن محضر اژدها ناگزیر
گواهی نبشتند برنا و پیر.
فردوسی.
گواهی نبشتند یک یک مهان
که بهرام شد شهریار جهان.
فردوسی.
و آن کسان گواهی نبشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). و رجوع به گواهی نوشتن شود
در آن محضر اژدها ناگزیر
گواهی نبشتند برنا و پیر.
فردوسی.
گواهی نبشتند یک یک مهان
که بهرام شد شهریار جهان.
فردوسی.
و آن کسان گواهی نبشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). و رجوع به گواهی نوشتن شود
(سَ بَ نِ شَ تَ)
لغت نامه دهخدا
گواهی نبشتن. گواهی نوشتن. کتباً شهادت دادن و اقرار کردن:
گوایی نبشتند یکسر مهان
که بهرام بد شهریار جهان.
فردوسی.
و رجوع به گواهی نبشتن شود
گوایی نبشتند یکسر مهان
که بهرام بد شهریار جهان.
فردوسی.
و رجوع به گواهی نبشتن شود
گواهی خود را در ورقه ای ثبت کردن شهادت کتبی دادن: آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار گو تا بنویسند گواهی به جنونم. (سعدی)
